خداحافظ




خداحافظ ای رفته از خانه ام
نگو با نگاه تو بیگانه ام
خداحافظ ای آخرین آرزو
اگر قصه ای تازه داری بگو
در این ماجرا من به تو باخته ام
همان خانه ای را که خود ساخته ام
همان خانه که نام آن عشق بود
در آن هر چه بود از تو دل می سرود
همان جا که دل با تو پیوند زد
نگاهت به آیینه لبخند زد
نگاهت برایم هنوز آشناست
صدایم همین ناله بی صداست
اگر زخم دل بی تو سر وا کند
اگر اشک من قصد دریا کند
اگر خانه ام بی تو ویران شود
دلم جایگاه زمستان شود
چه کس خواهد آمد که یاری کند
برایم شبی غمگساری کند
چه کس خواهد آمد پناهم دهد
به گلخانه ی عشق راهم دهد
اگر ذره ای در هوای من است
دلت فاش کن این سزای من است
اگر هم پشیمان شدی دیر نیست
دلم جز به عشق تو زنجیر نیست

منبع: http://www.semital.com